26 سالگی...
تولدی در سکوت غمبار تنهایی.
26 سال از روزی که به این دنیا قدم گذاشتی می‌گذرد. 26 سال که پر از فراز و نشیب، پر از شادی و غم، پر از عشق و فقدان بود.
اما در این میان، 2683 روز، 7 سال و 4 ماه و 5 روز، به تاریکی مطلق تنهایی سپری شد.
تنهایی...
همان بختکی که مثل سایه‌ای سیاه، همیشه دنبالت می‌کرد و در تاریکی شب، در سکوت صبح، در شلوغی روز، در هر لحظه و هر مکان، خود را به تو تحمیل می‌کرد.
و تو...
تو در این 2683 روز، در این گرداب تنهایی غرق شدی.
گویی تمام توانت، تمام آرزوهایت، تمام امیدهایت، در تاریکی این باتلاق عمیق فرو رفت و ناپدید شد.
اما...
آیا واقعاً هیچ کاری نکردی؟ آیا واقعاً هیچ مسیری را طی نکردی؟
نه!
تو در این 2683 روز، قوی‌تر شدی.
یاد گرفتی که در تاریکی مطلق، به تنهایی قدم برداری.
یاد گرفتی که با غم و اندوه، با فقدان و حسرت، با خاطرات تلخ و زخمی کهنه، کنار بیایی.
و این،
بزرگترین دستاورد توست.
تو در این 2683 روز،
خودت را پیدا کردی.
خودت را شناختی.
و این،
آغاز یک راه جدید است.
راهی که تو را به سوی روشنایی هدایت می‌کند.
راهی که تو را به سوی سعادت و خوشبختی رهنمون می‌شود.
شاید هنوز به آنجایی که می‌خواهی نرسیده باشی.
شاید هنوز در ابتدای این راه طولانی باشی.
اما مهم این است که قدم برداشته‌ای.
مهم این است که شروع کرده‌ای.
و این،
امید به آینده را در دل تو زنده می‌کند.
پس 26 سالگی‌ات را با تمام وجود تبریک می‌گویم.
تولد دوباره خودت را در آغوش می‌گیرم.
و به تو ایمان دارم.
به تو که در این 2683 روز، از خاکستر خود برخاسته‌ای.
و به تو که در 26 سالگی، قوی‌تر و مصمم‌تر از همیشه، راهی سفری جدید می‌شوی.
سفری که تو را به سوی
بهترین خودت
هدایت می‌کند.

2683 روز... 2683 طلوع و غروب خورشید، 2683 بهار و زمستان، 2683 بار رقص برگ‌ها در باد پاییزی... و من هر روز در این 2683 روز، با هر نفس، با هر تپش قلب، به یاد تو بوده‌ام.
گویی زمان در سال 1395 متوقف شده است. گویی عقربه‌های ساعت در آن روز نحس، در لحظه خداحافظی ما، برای همیشه از حرکت باز ایستاده‌اند. من در این 2683 روز، در قفس خاطرات آن روز گرفتار شده‌ام، و هر روز صبح که چشم می‌گشایم، کابوس نبودن تو دوباره جان می‌گیرد.
آری، تو بردی. تو در آن بازی بی‌رحمانه، من و قلبم را به خاک و خون کشیدی. و من... من باختم.
اما نه به تو... من به خودم باختم. به عشقی که در من مُرد، به امیدی که در من تباه شد، به ایمانی که در من فرو ریخت باختم.
و تو چه؟
تو چه چیزی در این 2683 روز به دست آوردی؟
آیا طعم خوشبختی را چشیدی؟ آیا آرامشی که در کنار من داشتی، در جای دیگری یافتی؟ آیا خاطرات ما، روزی از ذهن تو پاک خواهد شد؟
من در این 2683 روز، هر روز بیشتر از دیروز به این نتیجه رسیده‌ام که هیچ برنده‌ای در این بازی ظالمانه وجود ندارد. نه تو، نه من... هیچ کس.
ما هر دو در آتش عشقی که روزی شعله‌ور بود، سوختیم و خاکستر شدیم.
و تنها چیزی که از ما باقی مانده،
خاطرات تلخ یک عشق نافرجام است.
خاطراتی که تا ابد در قلب و جان ما حک خواهد شد.

   سری جدید از عکس های خاص و عاشقانه

به ادامه مطلب بروید . . .

به ادامه مطلب بروید . . .

به ادامه مطلب بروید . . .

به ادامه مطلب بروید . . .

یه روز من و داداش کوچیکه(دهه هشتادی) خونه تنها بودیم.داشتیم ناهار میخوردیم یه دفعه عقب نشست دستاشو رو به آسمون بلند کرد گفت:
خدایا! ما که سیر شدیم گشنه ها رو (منظورش من بودم) اگه سیر میشن سیر کن اگه نمیشن بنداز تو دریا لااقل ماهی ها سیر شن!
فقط نیگاش کردم!
باز برگشته میگه اول لقمه تو قورت کن بعد نیگا کن قیافت شبیه بزی که علف تو دهنشه و نمیجوه و فقط زل میزنه،شده!
هعععی دنیا...
ما بابامون به داش بزرگش میگفت خان داداش،ما به داداش بزرگه میگیم داداش بزرگ،این به من میگه بز!

فک و فامیله ما داریم

به ادامه مطلب بروید . . .

◊◊◊◊◊◊◊◊ به ادامه مطلب بروید . . . ◊◊◊◊◊◊◊◊

◊◊◊◊◊◊◊◊ به ادامه مطلب بروید . . . ◊◊◊◊◊◊◊◊

گروه تفریحی سرگرمی کافه پاتوق ....

شماهم وقتی میخواید ببینید یکی خوابه و داره نفس میکشه یا نه،
به جای اینکه صداش کنید
نگاه شکمش میکنید ببینید بالا و پایین میشه یا فقط من اینجوریم !؟

◊◊◊◊◊◊◊◊ به ادامه مطلب بروید . . . ◊◊◊◊◊◊◊◊

برای دانلود به ادامه مطلب بروید.....

ﻟﻄﻔﺂ ﻫﺮ ﮐﯽ ﻫﺮ ﺍﯾﺮﺍﺩﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﺑﮕﻪ
ﺗﺎ
.
.
.
.
.
.
ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﺰﻧﻤﺶ ﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮﻩ
ﻭﺍﻻ.....
ﻣﻦ ﭼﻪ ﺍﯾﺮﺍﺩﯼ ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ؟!
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ!
ﺗﺎﺯﻩ ﺍﯾﻨﻘﺪﻡ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ پذيرم!!!!!!!
والااااااااا

میگن قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت همینه...


روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه ی مردی غافل را میدزدد، وقتی به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که بر آن نوشته است: 
خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما...
دعا:بسم الله الذی لا یضر مع اسمه شیی فی الارض و لا فی السماء و هو السمیع العلیم.

اندکی تامل کردبعد کیسه را به صاحبش باز گرداند.
دوستانش او را ملامت کردند که چرا این همه پول را از دست داد.

دزدکیسه در جواب گفت:
صاحب کیسه عقیده داشت که دعا مال او راحفظ میکند او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است .
من دزد مال او بودم نه دزد دین او.
اگر کیسه او را پس نمیدادم، عقیده اش بر دعا و خدا سست می شد.ان وقت من دزد باورهای او هم بودم.واین دور از انصاف است...!
مواظب باشید دزد عقاید دیگران نباشید

 عکس فلافل ، نحوه تهیه فلافل ، پخت فلافل

یک غذای شیک و خوشمزه که به روش های مختلفی پخته می شه

به ادامه مطلب بروید . . .

آموزش بستن شال ، آموزش تصویری بستن شال

آموزش بستن شال ، آموزش تصویری بستن شال

به ادامه مطلب بروید . . .

هر چه کمتر شود فروغ حیات / رنج را جانگدازتر بینی
سوی مغرب چو رو کند خورشید / سایه ها را درازتر بینی . . .
(رهی معیری)

به ادامه مطلب بروید . . .

داستان زیبا دختر عاشق و فالگیر

 به ادامه مطلب بروید . . .

عکس بچه های دختر و پسر ناز و دوست داشتنی 2014

برای دیدن همه تصاویر به ادامه مطلب بروید . . .